( Government, political parties and Non- Governmental Organizations)
دولت، احزاب سیاسی و سازمانهای مردمنهاد
مقاله حاضر رابطه سازمانهای مردمنهاد را با احزاب سیاسی و دولت بررسی میکند. دولت باید بتواند ضمن حفظ استقلال نسبی خود، با ایجاد رابطه با نهادهای مردمنهاد از آنها جهت انجام کارکردهای خود کمک بگیرد. سازمانهای مردم نهاد یکی از مهمترین شیوه های مدرن در جوامع برای مشارکت شهروندان در حکمرانی مطلوب هستند و امکان نقشآفرینی مردم در در امور مختلف کشور را فراهم میکنند. این امر میتواند در سرعت گرفتن رشد و توسعه کشور و اصلاح امور نقش اساسی ایفا کند. باید در نظر داشت که دولت و قانونگذار میبایست با سمنها رابطه نزدیک داشته باشند. فاصله گرفتن بیش از حد دولت از احزاب و سازمانهای مردمنهاد پتانسیل شکلگیری یک نظام سیاسی اقتدارگرا را افزایش میدهد. (در این شرایط یا احزاب و سازمانهای مردمنهاد را به کل حذف میکند یا با کنترل آنها عملاً احزاب و سازمانهای مردمنهاد را به ابزاری در دست خود تبدیل میکند) از طرف دیگر نفوذ بیش از حد احزاب و گروههای سیاسی مختلف به دولت هم، عملاً آنرا از کارکرد اولیه خود که نمایندگی و پاسخگویی به نیازهای تمامی شهروندان است، دور میسازد. در این میان یافتن یک راه مناسب موضوعی مورد توجه سیاستگذاران و قانونگذاران کشورهاست.
نوع رژیم سیاسی در هر کشور نحوه تعامل آن را با سازمانهای مردمنهاد مشخص میسازد. رژیمهای اقتدارگرا غالباً تلاش میکنند با شکلدهی به احزاب و سازمانهای مردمنهادِ دستوری، ضمن ارائه نوعی تصویر دموکراتیک از خود، این دو نهاد را در راستای منافع خود مورد استفاده قرار دهند. آنها نه تنها اجازه فعالیت مستقل و آزاد را به این دو نهاد نمیدهند بلکه با نفوذ در بدنه و ساختار آنها و تحت کنترل گرفتن فعالیت آنها، عملاً نهادهایی با کارکرد دموکراتیک را در راستای اهداف اقتدارگرایانه خود به کار میگیرند. در این شرایط این دو نهاد کارکردهای متعددی را در راستای محافظت از دولت اقتدارگرا به عهده خواهند داشت.
نکته قابل توجه اینکه امروزه حتی در برخی کشورهای دموکراتیک ، رابطه بین احزاب سیاسی و سازمانهای مردمنهاد نیز (بر خلاف تصور عموم)، مبتنی بر سودرسانی متقابل نیست. بروستین و لینتون[1] این موضوع را به عنوان یکی از مسائل اصلی در کشورهای دموکراتیک مورد بررسی قرار دادهاند. آنها معتقدند هر چند در این نوع کشورها به نوعی میتوان تکثر احزاب به نسبت مستقل را مشاهده کرد، اما همین احزاب خود تمایل بسیاری به استفاده ابزاری از سازمانهای مردمنهاد دارند. سازمانهای مردمنهاد که خود به صورت مستقیم توانایی بالایی در تأثیرگذاری بر نوع سیاستگذاری ندارند غالباً تلاش میکنند این تأثیرگذاری را به واسطه همکاری با احزاب مختلف به حداکثر برسانند. اما واقعیت این است که این همکاری همیشه مبتنی بر بِدهبستانِ برابرگرایانه نیست. مثلاً در جامعه آمریکا میتوان از رابطه احزاب سیاسی و سازمانهای مردمنهاد به عنوان رابطهای با حاصل مجموع صفر یاد کرد. به این معنا که سازمانهای مردمنهاد تا زمانی که منافع احزاب را به هر نحوی (منافع مادی، اطلاعاتی، نیروی انسانی و …) تأمین میکنند میتوانند تا حدودی بر نوع و مسیر سیاستگذاری تأثیرگذار باشند، اما با کاهش این سودمندی، غالباً احزاب توجه کافی به این نوع سازمانها نشان نمیدهند. از اینرو بیجهت نیست که گفته میشود احزاب امروزین، احزابی کارتلی هستند. به این معنا که احزاب سیاسی تا جایی که میتوانند از گروههای ذینفع استفاده کرده و به خواستههای آنها عمل نمیکنند. در چنین شرایطی بسیاری از گروههای ذینفع تلاش میکنند تا در عمل خود را از این احزاب مستقل نشان دهند.
وضعیت سمنها و موسسات خیریه کشور ما نیاز به مطالعه دارد و آسیبشناسی آن میتواند به اصلاح روش و توسعه نقش سازنده آنها در کشور کمک کند. مطابق آمار پایگاه اطلاع رسانی و خیریههای کشور در حال حاضر 56367 خیریه، انجمن و سمن در کل کشور وجود دارد. تحلیل سریع گزارشات آسیبشناختی سمنها در ایران شامل چند نکته است:
جامعه و مردم ایران مهارت لازم جهت مشارکت در انجمنها و سازمانهای مردمنهاد را ندارند و به قدر کافی از نقشآفرینی در آنها استقبال نمیکنند و نخبگان کشور میبایست با آموزشها و فرهنگسازی به آماده سازی و تشویق مردم برای مشارکت بیشتر بپردازند؛
اغلب این انجمنها به لحاظ درونسازمانی امکانات لازم (اعم از توانایی مالی، مدیرتی یا نیروی انسانی) برای بقا و تأثیرگذاری بلند مدت را ندارند؛
لزوم دریافت انواع مجوزها از دستگاههای دولتی برای تاسیس، تغییرات و فعالیتهای سمنها رو به فزونی بوده است و دولت تلاش بیشتری را بر نظارت بر فعالیت سمنها و انجمنها نشان داده است.
مترجم:دکتر فرهاد باباخانی
منبع: ssrn.com
[1] Burstein and Linton